وقتی والدین خوبی نداشته باشیم و ازشون آسیب بخوریم، ممکنه به سه حالت مختلف به آسیبی که خوردیم، واکنش نشون بدیم.
در این حالت، فرد خشم های دوران کودکی خودش رو در بزرگسالی سر والدینش تخلیه میکنه اما هیچ وقت به معنای واقعی تخلیه نمیشه و این جنگ و دعوا تا ابد ادامه پیدا میکنه
در این حالت، فرد در دوران کودکی، به اندازۀ کافی از والدینش توجه نگرفته و در بزرگسالی مدام دور اونها میچرخه، احساس دلتنگی میکنه و حتی اونها رو بیشتر از خودش، همسرش و فرزندانش دوست داره. این حرکت در واقع اصلأ به معنای دوست داشتن والدین نیست بلکه فرد حس میکنه انقدر باید به والدینش محبت بکنه تا بتونه توجهی که در کودکی بدست نیاورده رو در بزرگسالی بدست بیاره اما هیچ وقت این خلأ پر نمیشه و تا زمانی که والدینش زنده هستن، مدام دورشون میچرخه و زمانی که اونها فوت کردن، زندگی این شخص هم از هم میپاشه و دیگه هیچ وقت اون انسان سابق نمیشه. در این حالت فرد همیشه ادعا میکنه که بهترین پدر و مادر دنیا رو داره اما در حال فریب خوردن از ذهن خودشه.
در این حالت، فرد در حالت فرار از والدینش قرار گرفته و دوست نداره خاطرات دوران کودکیش زنده بشه و از طرفی هم دلش نمیخواد از اونها خشمگین باشه چون آرامش خودش رو از دست میده. در هر سه حالت، فرد به یک اندازه آسیب خورده اما فقط نوع بروز آسیبشون با هم متفاوت هست اما اونی که عاشق والدینش هست، دیرتر درمان میشه چون شدیدأ در حال فریب دادن خودش هست و همۀ مشکلاتش رو گردن اطرافیان و جامعه میندازه.
مهمترین دلیل اینکار اینه که خودشون هم در دوران کودکی آسیب خوردن و ناخواسته به فرزندشون آسیب میرسونن. از طرفی، اکثر والدین به این دلیل بچه دار میشن که میخوان احساس تنهاییشون رو پر کنن، یا رابطه شون تکراری شده و دنبال یک شخصیت جدید میگردن، یا احساس خلأ میکنن و دنبال یک هدف و معنا برای زندگی شون هستن و در کل وابستۀ فرزندشون میشن و همین وابستگی باعث آسیب زدن به کودک میشه.
در حالت استاندارد ما باید والدینی داشته باشیم که نیازمند ما نباشن و به خودی خود از عزت نفس بالایی برخوردار باشن یا قبل از بچهدار شدن، خودشون رو درمان کرده باشن تا بتونن تمام نیاز عاطفی ما رو در کودکی برآورده کنن تا ما هم از اونها سیراب عاطفی بشیم و دیگه حس نیاز بهشون نداشته باشیم و چون خودشون هم شخصیت قویای دارن، نیازمند حمایت بچههاشون نخواهند بود. در این حالت، فرد نه وابستۀ والدینش هست، نه ازشون متنفره و نه در حال فرار از اونهاست بلکه رابطهش با والدینش مثل یک دوست قدیمی هست که هر وقت نیاز داشتن، به همدیگه کمک میکنن، بدون هیچ گونه حس وابستگی
نظر شما حذف شد
نظرات