همۀ ما وقتی بهمون خیانت میشه، خود به خود یکسری واکنشهایی رو از خودمون بروز میدیم که ممکنه بر اساس هدف های متفاوتی بنا شده باشن. ممکنه این هدف برای شما یا اکثریت این باشه که چکار کنم که این کارش رو تکرار نکنه و زندگی مون به روال قبل برگرده. اما برای بعضی افراد اینگونه نیست و هدف های دیگه ای رو ممکنه دنبال کنن. پس باید در ابتدا ببینیم کدام یک از اهداف زیر رو در نظر داریم و اونو مشخصش کنیم تا بفهمیم که بر اساس هدفی که داریم، واکنش مناسب نشون بدیم آیا هدف ما جمع آوری مدارک برای طلاق هست؟ آیا هدف مون خودآزاریه و اینکه بگیم من همیشه بدشانس بودم؟ آیا هدف مون اینه که تلافی رفتارهای گذشتهش رو به این بهونه سرش خالی کنیم؟ آیا دنبال دلیلی میگشتیم که بگیم، من آدم خوبیم و تو بدی؟ (اشاره به دوران کودکی که همش مجبور بودیم به والدینمون ثابت کنیم که تقصیر برادرمون بود) آیا دنبال اینم که به خانوادهم بگم دیدید گفتم این آدم به دردبخوری نیست و شما هی اصرار میکردید که آدم خوبیه؟ یا اصلأ هدف خاصی نداریم بلکه فقط بهانۀ جدیدی پیدا کردیم تا عقده هامون رو سر یکی خالی کنیم اگر هدف شما یکی از موارد بالا باشه، به همون واکنشی که تا الان نشون میدادید، ادامه بدید. اما اکثریت به این فکر میکنن که چکار کنن تا پارتنرشون دست از خیانت برداره و دنبال یک زندگی آرام و کم دردسر هستن ما هم با همین فرض جلو میریم (شاید شما اینجا بگید که خب همه هدف شون همینه. اما حقیقت اینه که قسمتی از وجود ما، هدفش اینه، اما قسمتی از وجود هر کدوم از ما، دنبال اهداف ذکر شده در بالا هم هست و باید خوب دقت کنیم تا بتونیم اینها رو درون خودمون پیدا کنیم) پس هدف ما اینه که به شما کمک کنیم که چکار کنیم تا پارتنرمون دست از خیانت هاش برداره
به عنوان همسر، داشتن خانواده، حفظ آبرو، سرپرستی فرزندان، زاپاس و ... البته درک میکنم که قبول کردن این حقیقت بسیار سخته و ما دوست داریم توی تخیلات مون فکر کنیم که من بسیار دوست داشتنی هستم و پارتنرم عاشق منه و گول خورده، اشتباه کرده یا تنوع طلبه ... اما اگر نتونیم با حقیقت روبرو بشیم، نمیتونیم این مسئله رو حلش کنیم.
اگر ما هنوز عاشقشیم و میخوایمش، متاسفانه نشونۀ بدی هست که ثابت میکنه ما یا وابستۀ ایشون هستیم، یا ترس از تنهایی داریم، یا از طلاق و حرف مردم میترسیم، یا استقلال مالی نداریم، یا خودمون رو بی ارزش تر از اونی میدونیم که کسی بیاد و عاشق ما بشه و اصلأ دوستداشتنی نیستم، یا اصلأ انقدر خودمون رو کم ارزش میبینیم که مطمئنیم خانواده مون هم حمایت مون نمیکنه اما برای اینکه این صفتهای نامناسب رو به خودمون نچسبونیم، خودمون رو با این کلمات توجیه میکنیم من عاشقشم، دوسش دارم، جواب بدی خوبیه، بخاطر بچهم میمونم، درستش میکنم
قبول کنیم که اگر ما میتونستیم تغییرش بدیم، اصلأ کار به اینجا نمیکشید. پس دست از توهم تغییر دادن شخص خیانتکار برداریم و انگشت اشاره مون رو از سمت پارتنرمون، به سمت خودمون برگردونیم. اون رو نمیشه تغییر داد پس به این فکر کنیم که آیا با تغییر کردن من، تغییری در زندگیم ایجاد میشه یا خیر؟
ما به دو شکل میتونیم تغییر کنیم: شکل اول اینکه پیدا کنیم که سهم ما در این خیانت چی بوده؟ آیا ضعیف و مهرطلب بودم آیا مدام حس نیاز بهش رسوندم آیا ازدواجم اجباری بود و اصلأ از اول دوسش نداشتم آیا هنوز وابستۀ خانوادۀ پدریم بودم آیا در روابط زناشویی ضعیف و خجالتی رفتار کردم آیا میخواستم خودم رو قویتر و برتر از اون نشون بدم آیا ترس از دست دادنش داشتم آیا ترس از طلاق و بیوه شدن و آبرو داشتم آیا هنوز به پارتنر قبلیم فکر میکردم آیا بخاطر پول یا چیز دیگه ای باهاش بودم آیا همۀ مسئولیت ها رو یک تنه گردن گرفته بودم یا اصلأ هیچ مسئولیتی رو نمیپذیرفتم آیا بجای گفتن احساساتم، مدام غر میزدم آیا من در دوران مجردی، افسردگی داشتم و میخواستم با ازدواج، از افسردگیم فرار کنم و در ارتباط با همسرم، افسردگیم رو از طریق رفتارهام بهش منتقل کردم هر کدام از این نواقص، باعث انتقال یک احساس منفی از من به همسرم میشه و احتمال خیانت همسرم رو افزایش میده حالا سوال اصلی اینه
چه کار کنم تا همسرم دست از خیانت برداره؟ این اتفاق به چهار صورت ممکن پیش میاد 1. نیمی از مشکلات زناشویی ما بخاطر نقصهای من بوده پس احتمال خیانت همسرم بعد درمان من، به نصف میرسه 2.درمان من و ارتقاء شخصیتم باعث افزایش سطح عزت نفس من میشه و باعث میشه ترسی توی دل همسرم بیفته مبنی بر اینکه نکنه همسرم منو ترک کنه؟!!! چون تا قبل از درمان من، همسرم مطمئن بوده که من نمیتونم ولش کنم و این باعث میشه اون مجبور بشه در رفتارهاش تجدید نظر کنه چون دیگه شخصیت ما وابسته و ضعیف نیست 3. هر تغییر شخصیتی که درون من اتفاق بیفته، باعث میشه رفتارهای من با همسرم بهتر بشه و طبیعیه که هر چقدر من بهتر رفتار کنم، بازخورد مناسب تری هم از همسرم دریافت کنم 4. وقتی عزت نفس ما بالاتر بره، ذهن ما دست از خودآزاری برمیداره و مدام خاطرۀ خیانت همسرمون رو برامون تکرار نمیکنه و تولید افکار منفی، به حداقل ممکن میرسه و راحت تر میتونم همسرم رو ببخشم و این آرامش به همسرم و کانون خانوادهم هم منتقل میشه و باعث ایجاد آرامش بیشتر در همسرمون میشه و احتمال خیانت باز هم کاهش پیدا میکنه لطفاً برای ما بنویسید شما در کدام مرحله قرار دارید و چه عاملی باعث شده نتونید وارد مرحلۀ بعدی بشید؟
نظر شما حذف شد
صادقی :
علی زارع :
رها :
علی زارع :
رها :
علی زارع :
ساناز :
علی زارع :
ساناز :