خوش بینی یعنی دیدن قسمت مثبت یک ماجرا، در حالتی که نیازی به دیدن وجه منفی اون قضیه نباشه
فرض کنید در خیابان گوشی ما رو میدزدن، اکثر افراد در این حالت بلافاصله وجه منفی ماجرا و تمام دردسرهایی که قراره سرمون بیاد رو در ذهن شون مرور میکنن مثل مراجعه به پاسگاه، دادگاه، مخابرات، هزینه خرید گوشی جدید، انتقال مخاطبین، عکسها و اطلاعات گوشی قبلی و ... و همۀ این اتفاقات رو باهم و در یک لحظه در ذهنش مرور میکنه و انقدر حالش بد میشه که در عمل هیچ کار دیگه ای نمیتونه انجام بده. یعنی فرد بدبین عمدأ تمام اتفاقات بد رو باهم و در یک لحظه مرور میکنه و هدفش فقط آزار دادن خودش هست اما به شکلی غیرارادی
حالا ممکنه فردی تصمیم گرفته باشه که همیشه نیمۀ پر لیوان رو ببینه و خوش بین باشه چون مشاورش بهش گفته باید تمرین خوشبینی کنی. حالا گوشیش رو دزدیدن و ذهنش داره تمام اتفاقات بد رو مرور میکنه اما خودش سعی داره به زور تلاش کنه تا خودش رو آروم کنه و درگیر یک دوگانگی شخصیتی میشه و قسمت منفی رو سرکوب میکنه و این وجه سرکوب شده آمادۀ طغیان هست. حالا کافیۀ فرزندش کمی نق بزنه یا همسرش یک کار اشتباه انجام بده یا یک ماشین جلوش لایی بکشه، اونوقت منفجر میشه و از کاه، کوه میسازه و بعدش هم به مشاورش با افتخار میگه که گوشیم رو دزدیدن ولی من تونستم آرامش خودم رو حفظ کنم ولی همسر نفهمی دارم و نمیدونم باهاش چکار کنم و جامعۀ بدی داریم.😐 همه بدن، فقط من خوبم
نکتۀ اصلی اینه: هر چیزی که واقعی باشه، خود به خود توسط ضمیرناخودآگاه ما اتفاق میفته و نیازی به تلاش آگاهانۀ ما نداره و ما معمولأ فقط کار رو خرابترش میکنیم. قطعأ قدرت ما به اندازۀ قدرت ضمیرناخودآگاه مون نیست پس راهکار اصولی اینه که کاری کنیم که خوشبینی از قسمت ناخودآگاه ما اتفاق بیفته
برای این منظور باید اول درک کنیم که چه اتفاقی میفته که ذهن ما به حالت بدبینی سوئیچ میکنه وقتی یک کودک به دنیا میاد، به چهرۀ مادرش ظل میزنه تا کسی رو که قراره ازش حمایت کنه رو خوب بشناسه. دقیقاً مثل یک حیوان خانگی جدید که شما رو تست میکنه که ببینه میخواید بهش غذا بدید یا بهش آسیب بزنید. مثلأ ممکنه توی چهرۀ مادرش، ذوق و شوق رو ببینه یا یک مادر افسرده و نگران و مضطرب. علاوه بر اطلاعاتی که از چهرۀ مادرش میگیره، شروع میکنه به تست کردن مادر، مثلأ بیدلیل گریه میکنه تا ببینه مادرش عصبانی میشه یا نه؟ نوک سینۀ مادر رو دندون میگیره تا ببینه مادرش عاشقشه یا نه؟ و ... اگر کودک با چهرۀ غمگین مادر یا واکنش تندش مواجه بشه، احساس عدم امنیت میکنه و مجبوره مدام مراقب خودش باشه تا این مادر بهش آسیب نرسونه و قالب ذهنیِ بدبینی رو به خودش میگیره. این نوع والدین، برای راحتی خودشون، شروع میکنن به اعمال محدودیت های مختلف روی کودک چون حوصلۀ مراقبت از کودک رو ندارن و کودک کم کم باور میکنه که دنیا جای خوبی نیست و قراره مدام آسیب بخوره. حالا در بزرگسالی عمدأ دنبال قسمتهای منفی زندگی میگرده تا تئوری ای که در دوران کودکی برای خودش ساخته رو تأئید کنه ««اینکه دنیا جای خوبی نیست»» پس مدام از بدشانسی ها و بدبیاری هاش حرف میزنه، اخبار نگاه میکنه، و عمدأ وجه منفی هر اتفاقی رو میبینه و قسمتهای مثبت، توسط ذهنش سانسور میشه.
اگر کودکِ مثال بالا توسط مادری تربیت بشه که همیشه خوشحاله،میخنده و زندگی رو راحت گرفته، اونوقت کودک هم حالش خوب میشه و قالب ذهنیِ شادی برای خودش میسازه و در بزرگسالی هم خود به خود، وجه مثبت هر اتفاق رو میبینه
این جمله توسط کسانی گفته میشه که هنوز معنای واقعی خوش بینی رو درک نکردن و منظورشون از خوش بینی، ندیدن و مخفی کردن وجه منفی هر اتفاق هست به این مثال دقت کنید: گوشی من دزدیده شده در حالت بدبینی، من تمام دردسرهایی که قراره برام درست بشه رو باهم مرور میکنم و حالم به شدت خراب میشه و ممکنه یک مشکل دیگه هم با حال بدی که دارم، برای خودم درست کنم. در حالت خوش بینی، ذهن من میدونه که قراره دردسر برام درست بشه و دوندگی های زیاد، اما شروع به آزار من نمیکنه و این اتفاق رو به راحتی میپذیره و من فرصت پیدا میکنم که کارهام رو با آرامش انجام بدم دقت کنید که این آرامش، به صورت خود به خودی ایجاد شده نه با تکنیک و تمرین و مراقبه و تلاش کردن
برای انجام این تغییر از هیپنوتیزم بهره میبریم چون باید خاطرات ناامنی دوران کودکی فرد رو پیدا کنیم و اونها رو تبدیل به خاطراتی امن کنیم، به طوری که فرد بعد از جلسات هیپنوتراپی، واقعأ فکر میکنه که کودکیِ خیلی خوبی داشته و به این ترتیب، ذهنش دست از خودآزاریش برمی
نظر شما حذف شد
نظرات